سعدی، علیالاصول با جنگ و خونریزی مخالف است و جز در موارد ضرورت و اضطرار ـ از جمله در مقام دفاع در برابر تهاجم و کینهتوزی ـ آن را مجاز نمیشمارد. در این خصوص، در بخشهای مختلف کلیات، به ویژه در بوستان، شواهد عدیدهای مشاهده میشود که به موارد برجستة آنها ذیلاً اشاره میشود:
۱ـ در مزیت و رحجان صلح بر جنگ
در این مورد، در نصیحه الملوک آمده است: «تا دفع مضرّت دشمن به نعمت میتوان کرد، خصومت روا نباشد که خون از مال شریفتر است و عرب گوید: السیف آخر الحیل۱؛ یعنی مصاف۲ وقتی روا باشد که تدبیر دیگر نماند...» .
در بوستان هم بر این معنی به کرّات تاکید شده است:
چو شاید۳ گرفتن به نرمی دیار به پیکار، خون از مشامی۴ میار
به مردی۵ که ملک سراسر زمین نیرزد که خونی چکد بر زمین
(باب اول بوستان ،به تصحیح دکتر یوسفی،صص ۴۷۶ ـ ۴۷۷)
و نیز:
همی تا بر آید به تدبیر کار مدارای دشمن به از کارزار
حذر کُن ز پیکار کمتر کسی که از قطره سیلاب دیدم بسی
مزن تا توانی بر ابر و گره که دشمن اگرچه زبون، دوست به
(همان باب، صص ۹۹۴ ـ ۱۰۰۴)
و نیز:
و گر ز۶ تواناتری در نبرد نه مردی است برنا توان زور کرد
اگر پیل زوری و گر شیر چنگ به نزدیک من صلح بهتر که جنگ
اگر صلح خواهد عدو، سر مپیچ وگر جنگ جوید، عنان بر مپیچ ۷
که گر وی ببندد در کارزار تو را قدر و هیبت شود یک هزار
و گر می برآید به نرمی و هوش به تندی و خشم و درشتی مکوش
(همان باب،صص ۱۰۰۵ ـ ۱۰۱۴)
و نیز:
کرم کن، نه پرخاش و کینآوری که عالم به زیر نگینآوری
چو کاری برآید به لطف و خوشی چه حاجت به تندی و گردنکشی
(همان باب، صص ۱۱۱۹ ـ ۱۱۲۰)
ناگفته نماند که سعدی، در تجویز صلحجویی و مدارای با دشمن، از مصلحتجویی سیاستمدارانه و ملاحظات تاکتیکی نیز فارغ نمانده است:
به تدبیر رستم درآید به بند که اسفندیارش نجست از کمند
مزن با سپاهی ز خود بیشتر که نتوان زد انگشت با نیشتر۸
(همان باب، صص ۹۹۵ ـ۱۰۰۴)
و در جایی دیگر تاکید میکند که به منظور گرفتن غنیمت نباید پشت سپاه را خالی کرد:
به دنبال غارت نراند سپاه که خالی بماند پس پشت شاه
(همان باب،ص ۱۰۳۲)
۲ـ ضرورت ترک کینهتوزی و پذیرش درخواست صلح و امانخواهی دشمن
در این خصوص در گلستان آمده است:
با مردم سهل خوی دشوار مگوی با آن که در صلح زند جنگ مجوی
(باب هشتم، ص ۱۷۲، گلستان خانلری)
در بوستان هم شواهد متعددی در این زمینه یافت میشود:
گنهکار را عذر نسیان بِنِه چو زنهار۹ خواهند، زنهار ده
(باب اول،ص ۳۰۴)
در جایی دیگر، از قول عارفی خطاب به شاه رنجور که از او التماس دعا دارد، میگوید:
که حق مهربان است بر دادگر ببخشای و بخشایش حق نگر
دعای منت کی شود و سودمند اسیران محتاج در چاه و بند؟
(همان باب،ص ۷۷۴ ـ ۷۷۵)
و نیز:
چو دشمن به عجز اندر آمد ز در نباید که پرخاش جویی دگر
چو زنهار خواهد کرم پیشهکن ببخشای و از مکرش اندیشه کن
(همان باب،صص ۱۰۱۵ ـ ۱۰۱۶)
و نیز:
چو شمشیر پیکار برداشتی نگهدار پنهان ره آشتی
که لشکر کشوفان۱۰ مغفرشکاف۱۱ نهان صلح جستند و پیدا مصاف
(همان باب،صص ۱۰۸۹ ـ ۱۰۹۰)
شایان ذکر است که سعدی در عین حال، احتیاط را از دست نمیدهد و از احتمال غدر و حیله دشمن در لباس صلحطلبی هم غافل نیست:
نگویم ز جنگ بد اندیش ترس در آوازة صلح از او بیش ترس
بسا کس به روز آیت صلح خواند چو شب شد سپه بر سر خفته راند
(همان باب،صص ۱۰۷۵ ـ ۱۰۷۶)
۳ـ موارد اضطراری جو از توسل به جنگ
به باور سعدی، اگر همه راهها و تدبیرها، برای جلوگیری از رویارویی، به بن بست رسید، آنگاه چارهای جز دست یازیدن به جنگ نیست. در این صورت، خونریزی مباح و مسؤولیت آن بر عهده دشمن است:
چو دست از همه حیلتی در گُسست۱۲ لال است بردن به شمشیر دست
ور۱۳ او پای جنگ آورد در رکاب نخواهد به حشر از تو داور حساب
(همان باب،صص ۱۰۰۷ ـ ۱۰۱۰)
و نیز:
اگر دشمنی پیشگیرد ستیز به شمشیر تدبیر خونش بریز
(همان باب،ص ۱۰۸۴)
۴ـ لزوم خوشرفتاری با اسیران جنگی و اهالی سرزمینهای تسخیر شده
سعدی رعایت جوانگردی و مروّت نسبت به اسرا ـ به خصوص در مورد فرماندهان و سرکردگان سپاه دشمن ـ را ضروری میداند. چرا که خشونتورزی و بدرفتاری نسبت به آنان، صرفنظر از ملاحظات انسانی، به مقابله به مثل دشمن منجر خواهد شد:
چو سالاری از دشمن افتد به چنگ به کشتن برش کرد باید درنگ
که افتد۱۴ کز این نیمه هم سروری بماند گرفتار در چنبری
اگر کشتی این بندی۱۵ ریش را نبینی دگربندی خویش را
(همان باب،صص ۱۰۹۲ ـ ۱۰۹۴)
و سپس به پادشاه یا حاکم فاتح توصیه میکند که نسبت به رعایای سرزمینهای فتح شده، رفتاری شایستهتر از حکمران منسوب در پیش گیرد:
چو بر کندی از چنگ دشمن د یار رعیت بسامان تر از وی بدار
که گر باز کوبد در کارزار بر آرند عام از دماغش دمار
و گر شهریان را رسانی گزند در شهر بر روی دشمن مبند
مگو دشمن تیغ زن بر در است که انباز۱۶ به شهر اندر است
(همان باب، صص ۱۱۱۰ ـ ۱۱۱۳)
پی نوشت:
۱ـ توسل به شمشیر (جنگیدن)، آخرین راه چاره است.
۲ـ جنگ، رویارویی ۳ـ احتمال دارد، ممکن است.
۴ـ جمع مشم (محل حس شامه)، بینیها ۵ـ قسم به مردانگی
۶ـ کوتاه شده: از او ۷ـ روبر مگردان
۸ـ با انگشت نمیتوان با جسم تیز و برندهای مثل نیشتر مقابله کرد.
۹ـ امانخواهی ۱۰ـ لشکرگشای ۱۱ـ کلاه خود
۱۲ـ بازمانده، ناموفق شد. ۱۳ـ کوتاه شده «و اگر»
۱۴ـ ممکن است، بعید نیست. ۱۵ـ اسیر ۱۶ـ عامل نفوذی، جاسوس
شما چه نظری دارید؟